ثروت را با «خود» اشتباه نگيريم
ثروت را با «خود» اشتباه نگيريم
اثري منتشر نشده از شهيد مطهري
![]() |
معمولانماينده اصلي بعد نظري انقلاب اسلامي شهيد مطهري دانسته مي شود. اين مطلب پس از تاييد همه آثار ايشان، بدون استثناي حتي يك اثر، از سوي رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي قوت بيشتري به خود گرفت. همچنين آثار متفكر شهيد مرتضي مطهري پس از گذشت 3 دهه از شهادتش هنوز كارايي خود را در بسياري از مسائل جديد در حوزه امور ديني و عقيدتي حفظ كرده است. در اينجا يكي از آثار منتشر نشده از ايشان كه تفسيري است از سوره تكاثر و توسط شوراي نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مطهري در اختيار ما قرار داده شده، به خوانندگان تقديم مي شود.
ضمنا اين متن قرار است به عنوان بخشي از مجلدي جديد از استاد شهيد، با عنوان «آشنايي با قرآن، جلد چهاردهم» منتشر شود.
سوره مباركه الهيكم التكاثر از سور مكيه است و بعضي گفته اند مدنيّه است و خطاب به مردم و انسان هاست. مي فرمايد: الهيكم التكاثر. دو لغت در اين جمله بايد معني بشود: يكي لغت «الهي» كه از ماده «لهو» است، ديگر «تكاثر» كه از ماده «كثرت» است.
معني «لهو»
اما «لهو» به معناي بازدارندگي است. البته ما دو جور بازدارندگي داريم: يك بازدارندگي عملي، مثل اين كه انسان از راهي مي رود، فردي بيايد جلوي او را بگيرد و انسان را بازدارد. اين را «لهو» نمي گويند. «لهو» بازدارندگي فكري و روحي است، يعني موجبات سرگرم كنندگي كه انسان را از مقصدش باز بدارد. مثل اين كه انسان مي خواهد به جايي برود، مقصدي دارد، بعد چشمش به منظره اي بيفتد، سرش گرم تماشاي آن بشود يا سرش گرم گوش دادن به سخني بشود، يك وقت به خود بيايد ببيند كه از مقصد بازمانده، كسي هم جلويش را نگرفته ولي از درونش بازداشته شده است.
اگر يك امر مشغول كننده اي كه خصلت و اثرش فقط سرگرم كنندگي است انسان را از مقصد و راهش بازدارد، اين را «لهو» مي گويند؛ امري كه اثرش فقط و فقط سرگرم كنندگي و مشغول كنندگي ذهن است و بس و اصلاخصلت و خاصيتي غير از اين ندارد. اين تعريف را درست توجه كنيد، آن وقت مي فهميد كه چرا اسلام با لهو مطلقا مبارزه مي كند. اموري كه خاصيت آن فقط و فقط سرگرم كردن است؛ اگر مردم حسني براي آن فرض مي كنند اين است كه مدتي آنها را سرگرم مي كند و از مسائل جدي باز مي دارد. بسياري از چيزها در ميان مردم پيدا شده فقط براي همين امر. حال يا از ناحيه افرادي بر افراد ديگري تحميل مي شود يا خودشان بدبختانه انتخاب مي كنند. معمولاانتخاب مسكرات براي همين است. خيلي افراد به اين دليل به سوي مسكرات مي روند كه مسكرات، ولو يك مدت موقت، اينها را از فكرهاي جدي باز بدارد و مخدرات به طور كلي از اين قبيل است.
تمثيل مولوي
پس در عالم اموري وجود دارد كه خصلتش فقط اين است كه انسان را به خود مشغول و سرگرم مي كند و هيچ خصلت ديگري ندارد. مولوي مثالي مي آورد و مي گويد: بچه ها مي خواهند بازي كنند، براي اين كه خوب بتوانند جست وخيز كنند لباس هايشان را در مي آورند، كفش و كلاه و جبّه را درمي آورند و سرگرم بازي مي شوند:
كودكان هر چند در بازي خوش اند
شب كسانشان سوي خانه مي كشند
بچه وقتي كه مشغول بازي مي شود آنچنان گرم بازي مي شود كه حتي به فكر خوراكش هم نيست. گرسنه مي شود، مادرش بايد بيايد به زور صدايش كند كه بيا آخر يك چيزي بخور بعد برو بازي كن. تا شب اينها گرم بازي هستند. شب كه هوا تاريك مي شود و اينها خسته هستند و بازي جبرا تمام مي شود، مي رود سراغ كفش و كلاهش، مي بيند نيست. آنچنان سرگرم بازي بوده كه يادش رفته كفش و كلاهي هم دارد و اينها را بايد نگه داشت. يعني اين خصلت مشغول كنندگي بازي به قدري قوي و شديد است كه اصلايادش مي رود كفش و كلاه هم دارد. بعد همين كه اين مثل را با يك شعرهاي خيلي عالي مي آورد يكدفعه مي گويد: «ني شنيدي انما الدنيا لعب» (نشنيدي كه همه دنيا مثل ميدان بازي است) بچه كه سرگرم بازي مي شود مسائل جدي يادش مي رود.
پس لهو عبارت است از بازداشتن ولي نه هر بازداشتني، بلكه بازداشتن رواني و روحي نه جسمي و مادي، يعني اموري كه اين قدرت را دارند كه انسان را آنقدر به خود سرگرم كنند كه كار و زندگي و كارهاي مهم و جدي اش را فراموش كند.
«الهيكم» يعني شما را بازداشته به طوري كه به خود سرگرم كرده است؛ چه؟ تكاثر. اينجا صحبت اين نيست كه قمار، شراب، موسيقي و يا كاخ جوانان 2 شما را سرگرم كرده، بلكه مي فرمايد تكاثر شما را سرگرم كرده است. تكاثر يعني افزون طلبي و بلكه رقابت در افزون طلبي.
فطرت، سرمايه بزرگ انسان
نكته اي بسيار عالي در اين آيه ذكر شده. انسان يك فطرت خدادادي دارد كه سرمايه بزرگ انسان است و خصلت سرمايه بزرگ اين است كه همين طوري كه براي انسان امكانات بزرگ به وجود مي آورد و ممكن است سودهاي بزرگ را براي او تامين كند، ورشكستگي اش هم خيلي بزرگ است. يك آدمي كه تمام سرمايه اش 50 هزار تومان است، هيچ وقت 10 ميليون تومان ورشكست نمي شود، ولي آدمي كه سرمايه اش 10 ميليون است با 10 ميليون يا 20 ميليون ورشكست مي شود. انسان فطرت كمال جويي دارد و اين سرمايه بزرگي است و بايد هم باشد. كمال جويي انسان اين است كه واقعيت و حقيقت خودش را افزايش بدهد، خودش و آنچه كه خود واقعي اش هست را نمو و رشد بدهد. قد افلح من زكها.3 اصل معناي تزكيه رشد دادن است، رشد دادن توام با پاكي از آلودگي ها. قرآن راجع به جامعه مي فرمايد: هوالذي بعث في الامين رسولامنهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم...4 پيغمبر آمده كه جامعه را تزكيه كند، يعني رشد بدهد و كمال ببخشد.
اشتباه انسان
اما انسان خيلي وقت ها عوضي مي گيرد؛ افزوني در يك چيز را با افزوني در خودش اشتباه مي گيرد و خيال مي كند اگر مال و ثروتش افزون شد و او هم يك رابطه قراردادي مالكيت داشت، اگر يك صندوق سند مالكيت را در كنار دست خودش داشت، املاك فراوان داشت، حساب هاي بانكي زيادي داشت، اوست كه رشد كرده و بزرگ شده؛ نمي داند كه خودش حقيرمانده به قدر موش، چه بسا از موش هم حقيرتر، ولي مال زياد است؛ بسيار خوب، به تو چه مربوط! افتخار مي كند كه منم كه اين ثروت زياد را جمع كرده ام! من حقير بدبختي كه ثروتش خيلي زياد است. بسيار خوب گوسفند خيلي زياد است، توچه؟ تو چقدر زيادي؟ هيچ. شتر خيلي زياد است، تو چه؟ اتومبيل خيلي زياد است؟ توچه؟ خانه خيلي زياد است، تو چه؟ يعني ثروت را با خودش اشتباه مي گيرد. افزايش در امري جدا و بيرون و بيگانه با خودش را با افزايش واقعي خودش اشتباه مي گيرد. ثروت كه جزو واقعيت انسان نيست. ثروت با انسان فقط يك رابطه و اضافه اي پيدا مي كند، تازه اضافه اش هم قراردادي است. معنايش نوشتن يك محضر 5 است كه در يك دفتر ثبت شود و يك امضايي هم شده باشد، يعني يك امر قراردادي؛ به دليل اينكه انسان وقتي كه [ از اين دنيا] رفت آيا يك ذره از آن ثروت با او مي رود؟ هرگز.
مطهري: كمال جويي انسان اين است كه واقعيت و حقيقت خودش را افزايش بدهد خودش و آنچه كه خود واقعي اش هست را نمو و رشد بدهد. «قد افلح من زكها» اصل معناي تزكيه رشد دادن است رشد دادن توام با پاكي از آلودگي ها
اين است كه تكاثر، ثروت افزون كردن و بعد افتخار كردن و خود را بزرگ ديدن و زياد ديدن است، يكي از آن لهوهاي دنياست، به اندازه اي كه شراب لهو است، قمار لهو است، موسيقي لهو است و به اندازه اي كه هر نوع لهوي در دنيا لهو است؛ يعني يك امر سرگرم كننده، بازدارنده و غافل كننده انسان. اين است كه در آن آيه فرمود: اعلمو انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد.6
پس كثرت و افزوني اگر افزوني خود و واقعيت خود انسان [باشد امري پسنديده است ]. مثلاعلم، افزوني خود انسان است. آدمي كه عالم مي شود او برخودش افزوده. ايمان هرچه كه قوي تر باشد برخود انسان افزوده شده. هر اندازه انسان ملكات فاضله بيشتر داشته باشد برخودش افزوده. درباره اينها كسي نمي گويد تو حقير بمان، ولي تو برعكس، به جاي اين كه خود را افزايش بدهي، خود را حقير نگه مي داري، بيگانه با خود را داري افزايش مي دهي و به آن هم افتخار مي كني. مي گويي من از فلان كس خيلي بالاترم براي اين كه ثروتي كه به نام من ثبت شده از ثروتي كه به نام او ثبت شده بيشتر است. فرزندان و تكاثر در اولاد هم همين طور است. اگر انسان اولاد زياد هم داشته باشد چه اثري به حال او دارد مادام كه خودش در شخصيت خودش كمال نيافته باشد؟ و لهذا قرآن افتخار به كثرت مال و كثرت اولاد هر دو را با يكديگر مي كوبد.
الهيكم التكاثر. حتي زرتم المقابر. اين فزون طلبي و افتخار به افزون داشتن و روي يكديگر انباشتن، شما را به خود سرگرم كرد و كرد تا زيارت كرديد جناب قبرستان را، يعني تا آن لحظه اي كه سرتان ـ به اصطلاح معروف ـ به سنگ لحد خورد. يعني غفلت تا كي؟! سرگرمي تا كي؟! آدم تا كي سرگرم اموري باشد كه بازدارنده اند و او را از خودش غافل كرده اند؟!
كلاسوف تعلمون، مگو! عن قريب خواهيد دانست. مثل همان بچه؛ بازي كه تمام شد آن وقت مي فهمد كه كلاه و جبه و كفشي نيست. ثم كلاسوف تعلمون. بار ديگر تكرار مي كنيم: عن قريب خواهيد دانست. اينها هشداري است كه حالاما مي دهيم؛ درآينده خودتان مي دانيد ولي ما حالامي گوييم كه پيش از وقت بيدار شويد.
كلالو تعلمون علم اليقين. لترون الجحيم. اگر شما به مرحله علم اليقين رسيده بوديد، اگر علم يقيني را مي دانستيد و همين جا به آن مرحله علم يقيني رسيده بوديد لترون الجحيم جحيم را و آن آتش هاي سوزاني كه به دنبال اين تكاثرها ست، در همين جا البته مي ديديد و مشاهده مي كرديد.
داستان حارثه
داستان حارثه كه حديثش در كافي هست.7 معروف است. بين طلوعيني بود، هوا تاريك و روشن بود. پيغمبر اكرم(ص) بعد از نماز صبح رفتند سراغ اصحاب صفه. چشمشان افتاد به يك جواني. ديدند كه چشم هايش در كاسه سرش فرو رفته و در نگاه هايش چيزها خوانده و ديده مي شود. و هو يخفق و يهوي مثل آدمي كه تلوتلو بخورد يك چنين حالي دارد. پيغمبر اكرم خودش طبيب بود، مي دانست؛ رو به او كرد و فرمود: كيف اصبحت؟ حالت چطور است؟ عرض كرد: اصبحت يا رسول الله موقنا. صبح كردم در حالي كه اهل يقينم. فرمود: فما علامه 8 يقينك؟ علامتش چيست؟ (يقين علامت دارد) گفت: ان يقيني يا رسول الله هوالذي احزنني و اسهرليلي و اظما هواجري. علامتش اين است كه [مرا غمناك ساخته]، نه شب خواب دارم و نه روز خوراك. (روزها را روزه بود و شب ها پيوسته عبادت مي كرد.) فرمود: بيش از اين از علامت يقينت بگو! عرض كرد: يا رسو ل الله! الان در حالي هستم كه گويي دارم به چشم خودم اهل بهشت را در بهشت و اهل جهنم را در جهنم مي بينم و تعبيراتي قريب به اين مضامين.
در اول آيه فرموده بود: الهيكم التكاثر. گفتم تكاثر يعني افزون طلبي و بعد افتخار و رقابت كردن كه من از تو بيشتر دارم، او مي گويد من از تو بيشتر دارم...9
پانوشت ها:
1. تكاثر/1ـ 8 2. [كاخ جوانان در رژيم پهلوي مركز فساد و سرگرمي ناسالم جوانان بود.] 3. شمس/9. 4.جمعه/2. 5. [دفتر اسناد رسمي] 6. جديد/20. 7. كافي ج2/ص53. 8 . [در كافي به جاي «علامه»، «حقيقه» آمده.] 9. [چند دقيقه آخر سخنان استاد متاسفانه روي نوار ضبط نشده است.]
منبع: روزنامه جام جم، شماره 3069 به تاريخ 27/11/89، صفحه 11 (انديشه)
