پيوندي به يادماندني پاي سفره ساده عقد
سيدمحي الدين دستغيب سردفتر ازدواج
سال 1350 بود. در آن زمان تازه سردفتر ازدواج شده بودم، يك روز براي انجام كاري به تهران رفتم هنگامي كه براي اقامت و استراحت به هتل رسيدم ساعت 11 شب بود كه مردي نزد من آمد و گفت: قرار عقدي دارند و از من درخواست كرد همراهش به محل برگزاري مراسم رفته و زوج جوان را به عقد يكديگر درآورم. گويا آنها دسترسي به عاقد نداشتند. با مرد ناشناس به راه افتادم و سوار بر ماشين او به محل مورد نظر رفتيم. در ابتداي راه كمي ترسيده بودم و بيم داشتم. هرچه پيش مي رفتيم بيشتر مي ترسيدم. لحظات و ثانيه ها پشت سرهم سپري مي شدند و هراس و ترس در وجودم بيشتر ريشه مي كرد. ناگهان در همين حين كه در فكر فرورفته بودم ماشين وارد كوچه اي شد و من با شنيدن صداي هلهله و شادي خيالم راحت شد، وقتي وارد آن خانه شدم نگاهم به زوج جواني افتاد كه پاي سفره عقد منتظر عاقد نشسته بودند. آن شب خطبه عقد آن زوج جوان را با مهريه اي حدود 25 هزار تومان و يك جلد كلام اللـه مجيد خواندم و دوباره همان مردناشناس مرا به هتل محل اقامتم برگرداند.
منبع:روزنامه ايران، مورخ 23/11/89، صفحه 13