بازنگري در اصلاحات ارضي (جمعه 24/3/1387 ساعت 12:19 عصر)

لابد مستحضر هستيد به اينکه قيمت کتاب هم مثل ساير چيزها الان از تورمي از مرتبه چند برابر شدن قيمت تبعيت مي‏کند. اگرچه، بنظر من هيچ چيز جاي کتاب‏هاي جديد را نمي‏گيرد چون بازتاب دهنده آخرين تحليل‏ها و نتايج هستند که تاکنون خلاف آن ارائه نشده است. اما بحسب وضعيت اقتصادي خواندن کتاب‏هاي دست دوم صرفه بيشتري دارد. کتاب‏هاي قديمي اگر چه از موضوعات حساس روز دور هستند و زبان تاليف و ترجمه‏شان نيز اغلب ناآشناست دست‏کم ازين حسن برخوردارند که واجد ارزش تاريخي هستند. با مطالعه کتابي که در دهه 60 نوشته شده مي‏توان با جو جامعه جنگي آن دوران آشنا شد و بهتر مفهوم تاريخ سياسي آن عصر را درک کرد. قضاوت کردن درباره تاريخ از دور و بدون هم‏کلام شدن با متفکرين آن عصر صرفا به تکرار «مشهورات زمانه» مي‏انجامد.


 عقيده عمومي درباره اصلاحات ارضي شاه (انقلاب شاه و ملت) تا چند سال پيش اين بود که شاه زير پوشش تقسيم زمين‏ها بين کشاورزان قصد داشت تغييرات اساسي در حوزه هويت ديني جامعه ايراني ايجاد کند (حق راي زنان،‏ حذف شرط مسلماني مقامات). از چند سال پيش به اين طرف، با باب شدن بحث‏هاي اقتصادي نسخه جديدي از تحليل‏ها بميدان آمد (مثلا تحليل شهبازي) که شاه با هدايت تئوريسين‏هاي اقتصادي آمريکا قصد داشت با بهم ريختن سازمان مالکيت روستاها بنياد کشاورزي ايران را از بين ببرد (خواسته يا ناخواسته) کما اينکه آمارها کاهش شديد توليد گندم از فرداي اصلاحات ارضي را نشان داد.


بنظر من اما بهترين راه براي فهم اقدام شاه رجوع به ادبيات اقتصادي دوران پس از جنگ دوم جهاني است. در اين ادبيات دو جريان عمده قابل تشخيص است. جريان ضد سلطه جهان سومي که تازه سر از انقلاب‏هاي بزرگ استقلال‏طلبانه درآورده است و در جو داغي قرار دارد. آماج حملات اين جناح، بزرگ مالکان روستايي هستند بعنوان نماد تجمع ثروت و نيرويي که از پيشرفت فني جلوگيري مي‏کند و موجب ادامه گرسنگي در زمين مي‏شود. جريان دوم شامل متفکرين غربي است. آنها هم اگر چه وجوه ضد غربي تحليل‏ها را نمي‏پذيرند اما فکر مي‏کنند براي بهبود اوضاع کشاورزي جهان سوم بايد ساختارهاي سنتي و قدرت‏هاي روستايي شکسته شوند تا مدرنيزاسيون امکانپذير گردد. اين قدرت‏ها شامل مردسالاري (با اعطاي حق راي به زنان)، مالکين بزرگ (اصلاحات ارضي) و روحانيت ديني مي‏شد. نتيجه‏اي که مي‏خواهم بگيرم اين است که اگر چه ترديدي در همراهي شاه با نظريه‏پردازان غربي براي درهم‏شکستن بنيادهاي سنت در جامعه ايراني نيست، اما در مورد خاص اصلاحات ارضي، اجماع جهاني وجود داشته است. همانگونه که امروز در ادغام مجدد زمين‏هاي کشاورزي براي مکانيزاسيون آن اجماع جهاني وجود دارد و همانگونه که امروز درباره خصوصي سازي اجماع شکننده وجود دارد. بنابراين شايد شاه به اصلاح حتي مي‏خواست خودش را به صف جلو روشنفکران و اصلاح‏طلبان بيندازد گو اينکه بعدها فهميد اصولا حناي روشنفکران رنگي ندارد.


  • نويسنده: فرزان حدادي